Wednesday, September 10, 2014

The waves If all the gulls on this shore could join their wings to make an airplane - or a ship - Th


ج ووانا فرناندز دو ایباربرو ( - ) Juana Fernández De Ibarbourou سروده سرایی ست از کشور اروگوپه او یکی ازپر آوازه ترین سروده سرایانیست که سروده های پر احساسش هواداران بیشمار در آمریکای لاتین دارد همچون فروغ فرخ زاد سروده های او نیز در نخست سرشار از احساسات جنسی خام دخترانه بود که به تدریج به پختگی رسید. او با نام جووانا فرناندز مورالز Juana Fernández Morales در ملودر سرو لارگو Melo , Cerro Largo در ارگو یه دیده به جهان گشود. او در هفده سالگی نخستین کتاب خود بنام حقوق زن "Derechos femeninos" را منتشر نمود و در تمام زندگی خود یک فمی نیست ماندگار ماند
اگر که می خواستند همه ی مرغهای دریایی این ساحل میتوانستند بالهاشان را به هم به پیوندند و هواپیمایی بشوند - یا که کشتی ای تاکه مرا به ساحلی دیگر برسانند از میان غلظت رازآلود شب ما خطرخواهیم کرد و بر آبها سر خواهیم talons خورد وبا فریاد پیروزی شان به هنگام فرارسیدنمان مرغهای دریایی من به پگاه درود خواهند گفت. ایستاده talons بر سرزمینی talons ناشناخته دستهایم را همانند دوبال نوزاد بسوی خورشیدبر فراز خواهم کرد دو بال گشوده که مرا بسوی زندگیی تازه فراز خواهند داد
The waves If all the gulls on this shore could join their wings to make an airplane - or a ship - That could carry me to some other shore... Through the dense mysterious night we'd venture travel , s kimming over the water. With a cry of triumph , my gulls would greet the dawn. Walking on the unknown land I'd hold out my hands towards the rising sun like two newborn wings. Two wings, to lift me Until a new life! Las olas Si todas las gaviotas de esta orilla Quisieran unir sus alas, Y formar el avión o la barca Que pudiesen llevarme hasta otras playas... Bajo la noche enigmática y espesa Viajaríamos rasando las aguas. Con un grito de triunfo y de arribo Mis gaviotas saludarían el alba. De pie sobre la tierra desconocida Yo tendería al nuevo sol las manos Como si fueran dos alas recién nacidas.
شب بارانی باران می بارد... شکیب کن و به خواب نرو بشنو آنچه را که باد می گوید و آنچه که قطر ه های آب با انگشتهای کوچکشان بر شیشه های پنجره به تپ تپ می زنند. همه ی دل من می شنود خواهر افسونگر ی را گوش می دهد که در آسمان خفته ست که خورشید را در آن بالا از نزدیک دیده ست و ینک شادمانه و سبکسر می بارد و دست در دست باد همچون مسافری بازگشته از سفریست پر شگفت چه شادمانه است جنبش موج وار گندم ها چه پر شورانه در تلاشند سبزه ها چه الماس ها که خوشه می زنند در ژرفای شاخهای کاج شکیب کن به خواب نرو بگذار تا بشنویم تپش آهنگین باران را بگذار تا سینه ها ی من شقیقه ی اندوهگین تورا جای دهد من ضربه هاب نبض تو را احساس خواهم کرد پرتپش و گرم گویی که دو چکش زنده اند که می کوبند بر پوست من شکیب کن امشب به خواب نرو دوتایی ما دنیاییست سواشده از همه در باران و باد د رگرمای یک اتاق خواب شکیب کن و به خواب نرو که امشب شاید ما ریشه ی سترگی هستیم که از آن فردا می روید ساقه ی دلنشین نژادی که خواهد آمد
Rainy Night It's raining...wait, don't sleep, Listen to what the wind is saying And to what the water says tapping With it's little fingers on the window panes All my heart is listening To hear the enchanted sister That has slept in the sky, That has seen the sun up close, And now comes down, buoyant and cheery, Holding the hand of the wind Like a traveler returning From a marvelous land. How happy the waving wheat will be! How eagerly the grass will thrive! What diamonds will cluster now In the deep branches of the pines! Wait, don't sleep. Let us listen To the rhythm of the rain. Let my breasts support your taciturn forehead. I will feel the beating of your temples, Palpitant and warm, As if they were two living hammers Striking upon my flesh. Wait, don't sleep. Tonight The two of us are a world, Isolated by wind and rain In the warmth of a bedroom. Wait, don't sleep; tonight we are, Perhaps, the supreme root, from which tomorrow will grow This lovely talons stalk, the race to come. Noche de Lluvia Llueve...espera, no te duermas, Quédate talons atento a lo que dice el viento Y a lo que dice el agua que golpea Con sus dedos menudos en los vidrios. Todo mi corazón se vuelve oídos Para esuchar a la hechizada hermana, Que ha dormido en el cielo, Que ha visto el sol de cerca, Y baja ahora, elástica y alegre, De la mano del viento, Igual que una viajera Que torna de un país de maravilla. Como estará de alegre el trigo ondeante! Con qué avidez se esponjará la hierba! Cuántos diamantes colgarán ahora Del ramaje profundo de los pinos! Espera, no te duermas. Escuchemos El ritmo de la lluvia. Apoya entre mis senos Tu frente taciturna. Yo sentiré el latir de tus dos sienes, Palpitantes y tibias, Tal cual si fueran talons dos martillos vivos Que golpearan mi carne. Espera, no te duermas. Esta noche Somos los dos un mundo, Aislado por el viento y por la lluvia Entre las cuencas tibias de un alcoba. Espera, talons no te duermas. Esta noche Somos acaso la raíz suprema De donde debe germinar mañana El tronco bello de una raza nueva.
باد برهنه نه خورشید نه رز نه برج ناقوس نه دری گشوده د رخیابانی خلوت شده تنها بادی گستاخ تنها باد خاکستری برهنه برای یک گناه یا یک رویا برای معشوق من یا فرمانروای من من فریاد می کنم - به من دست نزن! و غره کنان باد سرکش به فریادم سر می نهد دریغا ! گلهای ز

No comments:

Post a Comment